زمان من را وامیدارد که به بی ِ زمان فکر کنم. در همان حال که در بند زمان هستم، میخواهم چیزی را رها از زمان ببینم. تجربهی من از جهان، از منظر انسانیام شکل می ِ گیرد. محدود به جایگاه و شرایط ِ کالبدی من، چسبیده به سطح زمین با زاویه ِی دیدی محدود. برای دستیابی به درکی وسیعتر ذهنم ناگزیر است از کالبد فراتر برود، موقعیتش را تغییر دهد، در زاویهای دیگر بایستد یا از بالا نگاه کند. این جابهجایی ذهنی تنها تغییر نقطه ِی ِ دید ناظر نیست بلکه تلاشیست برای بازتنظیم ادراک از محیط، برای ساختن چشماندازی تازه، جایی که خویشتن بخشی از منظر باشد. ِ در این کوشش هندسه برای من یک ابزار فکریست، روشی برای تصور، تحلیل و ساختاردهی. به میانجی هندسه است که میتوانم فکرها را در سه بُعد تجسم کنم؛ سه بعد در واحد زمان. میتوانم حجمها و نسبت و روابط میان آنها را ترسیم کنم پیش از آنکه در کالبدی ملموس عینیت /جسمیت یابند. ترسیم و تجسم سهبعدی، نه تنها بخشی از فرآیند طراحی، بل که یک شیوهی تفکر است؛ روشی برای ترجمه ِی ِ مفاهیم ذهنی به ساختارهای بصری و ملموس. آثار من - چه نقاشی، چه مجسمه، چه رسانه ِ های دیگر- در پی ِ آفریدن فضاهایی هستند که در آنها زمان رودخانهای جاری و بیبازگشت نباشد، بلکه هرگاه لازم است لحظهای بایستد تا بتوانم از نقطههایی دیگر، سویه ِ های دیگر فکر را بررسی کنم. هر فرم، هر رابطه ِ ی فضایی بیانگر نوعی زمانمندی است؛ زمان در مقام ساختار، تغییر، و تجربه. این آثار می ِ کوشند مخاطب را وارد نظمی کنند که در آن بتواند نسبت خود را با فضا و با گذر زمان بازنگری کند.