پرتره انسان بیانگر«نوع بودن» او در هستی است.
اینکه در مواجهه با حضور فرد و یا پرتره ای به عنوان اثر هنری چه حسی در ما پدیدار می شود به ما کمک میکند درکی بی واسطه از دیگری را رقم بزنیم و بازتاب این درک در نگاه مخاطب، هویت و سوژگی وی را شکل می دهد. پس فردیت انسان در سایه هویت اجتماعی و رابطه او با جهان پیرامون شکل میگیرد.
در دنیای امروز رسانه توانسته گروههای مختلف انسانی را به گونهای دیگر به یکدیگر متصل کند، این اتصال خواه ناخواه عوارضی را در برداشته که یکی از آنها همسان سازی و یک شکل شدن است؛ انواع عملهای زیبایی و فیلترها و ترندهای آرایشی انسانها را در وضعیتی قرار داده که تمایل دارند تصویر خود را در قالبهای تعریف شده جای دهند. قالبهایی که دامنه تاثیرگذاری انسان را بر جهان پیرامونشان کوچک و کوچکتر میکند. دیگر انسان با توهم تاثیرگذاری زیست می کند و تعامل او با جهان اطرافش تعاملی کور و از پیش تعریف شده می گردد.
در این شرایط است که شاید اگر هنرمندان دست به خلق آثاری بزنند تا انتظارات دیداری مخاطبان را بشکنند و یا با ابهام موجود در اثر معنا را تعلیق و مخاطب را با «حضور» مواجه نمایند، پرتره بتواند حد فاصلی باشد میان دیدن و دیده شدن و یک رفت و برگشت دائمی میان مخاطب و اثر را شکل دهد و ما را دعوت به سکوت بلند مدت نماید. تصاویری که نمایانگر تنوع تجربه زیسته، ژنتیک، گوناگونی محیطی و… در یک اقلیم بحران زده مانند ایران باشد.
ما به دنبال کشف نگاهها، ویژگیهای خاص صورتها و رد زیستن بر چهرهها هستیم. ما به دنبال تماشای «مردمان» خودمان هستیم، می خواهیم حالمان را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم حالی که در طلب اندکی آرامش«چون» است.
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است/ ببین که در طلبت حال مردمان چون است (حافظ)
مریم روشنفکر/ شقایق سعیدی
بهار ۱۴۰۴